امروز ظهر به يكي از دوستام زنگ ميزنم و حال و احوال ميكنم، ميپرسم بريم ناهار بيرون، دوستم هم به شدت استقبال ميكنه. با هم ميريم نادر تو خيابون ميرداماد. دوستم هوس كرده مهمونم كنه. منم خيلي اصرار نميكنم. نهار خوبي هست. جفتمون حسابي گشنه هستيم. دوستم كلي در مورد خانوادهاش توضيح ميده، از اجدادش ميگه و ... خلاصه خيلي جالب بود. قرار شد صحبت كنه، اگر بشه شايد يك هفتهاي بريم توي دهات كردستان. اگر اين سفر جور بشه كه واقعا عالي ميشه. ... :)
بعد از نهار با هم ميريم 5 شنبه بازار دور فرهنگسراي ارسباران، اين دوستم هم علاقه عجيبي به خنزر پنزر داره. از شانس بد خودش و من، همين امروز صبح تو كيفش پول گذاشته، براي همين جلو هر غرفهاي كه ميرسيم، از يك چيزي خوشش ميآد و سريع هم از من نظر ميخواد كه فلان چيز خوبه يا نه؟! به او ميآد يا نه... خوشبختانه در نهايت به خير ميگذره و دوستم خيلي خريد نميكنه.
براي بعداز ظهر قرار هست كه يكي از دوستام رو ببينم، پيشنهاد ميكنه كه بريم تاتر من هم قبول ميكنم، منتها به خاطر شهادت حضرت فاطمه، تاترها رو تعطيل كرده بودند.
اين ميشه كه با هم ميريم سينما فرهنگ، و فيلم معادله رو نگاه ميكنيم. فيلم جالبي هست. كلي با هم ميخنديم. قبل از فيلم يك سر ميريم كتاب فروشي دارينوش . اونجا دوستم قشنگ من رو غافلگير كرد و برام يك كتاب خريد. راستش خيلي جا خوردم. انتظار داشتم كه يك وقت اين كتاب رو براي من هديه بگيره. ولي اصلا انتظار نداشتم كه در اين وقت اين كار رو بكنه. :) به هر حال خيلي ممنون :)
امشب ماه كامل بود. ...
پ.ن.
1- از اول اين هفته، يك دفعه انقلاب كردم و كلا لباس پوشيدنم رو به طور كامل عوض كردم.
از اول هفته، تيشرت پوشيدم، هر روز هم يك مدل. اين تغييرات براي مدت يك هفته هم خوب هست :)
2- بعد از اينكه يونان فرانسه رو برد، تو شركت گفتم، كه به نظرم، تو فينال يونان با پرتغال بازي ميكنه. منتها بچهها نزديك بود كه كتكم بزنند. امشب وقتي يونان برد، كلي حال كردم. ;)
جمعه، تیر ۱۲، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر