سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۰

هنوز نتونستم ماشين قبلي را فراموش كنم، بنده خدا خيلي ماشين وفاداري بود.
بعضي وقتها فكر مي‌كردم كه يك ارتباطي با اون برقرار كردم. :)
هر وقت، مي خواستم با كسي كورس بزارم، و ماشين طرف مقابل خيلي سريعتر بود، شروع مي كردم به التماس كردن كه لطفا تندتر برو، معمولا هم به من جواب مي‌داد. (تو اين سالها فكر كنم فقط چندبار نتونستم، كه جلو بزنم، كه اون هم تقصير من بوده، نه ماشين.
يك شب قبل از اينكه بخواهيم بفروشيمش، رفته بودم بيرون، اينقدر تو فكر بودم كه 2-3 دفعه نزديك بود تصادف كنم.
اين هم يك مدلشه ديگه

هیچ نظری موجود نیست: