از ديروز كه اسامي كشته شدگان را اعلام كردند، آروم و قرار ندارم.
ديروز صبح از شركت به من زنگ زده بودند و سراغ من را ميگرفتند. (ديروز از اون روزها بود كه غيبم زده بود.)
وقتي رفتم شركت ديدم كه 2 تا از هم كلاسيهاي بچههاي شركت توي اون هواپيما بوده كه سقوط كرده، فهميدم تمام اين تلفنها برا اين بوده كه خبر بيشتري از من بگيرند. ولي من هم هيچ خبري نداشتم.
امروز ظهر كه وب لاگ خورشيد خانم را ميخوندم، ديدم كه يكي از دوستاي اون هم در اين هواپيما بوده.
شب هم وب لاگ پينك فلويديش را ميخوندم، ديدم اون هم يكي از دوستاش را از دست داده، يكي از دوستان داندانپزشك هم اونجا بوده، راستش من خودم هنوز جرات نكردم كه ليست اسامي را بخونم، چون ميترسم به اين آمار بازم اضافه بشه.
تو كشور ما جان آدم ها اصلا ارزشي نداره، اگر اين اتفاق توي يك كشور اروپايي يا آمريكا اتفاق افتاده بود. الان همه مسئولين اونجا را به چارميخ كشيده بودند كه چرا اجازه دادند، كه اين هواپيما كه اشكال داشته پرواز كنه، ولي توي كشور ما سقوط هواپيما و كشته شدن سرنشيناش يك امر عادي شده.
راستي يك چيز جالب بگم. امروز سوار تاكسي شده بودم، راننده در مورد پيدا شدن اجساد، سرنشينان هواپيما از من سوال كرد. به اون گفتم به علت خراب بودن هوا، هنوز نتوانستند اون ها را پيدا كنند.
راننده يكم متفكرانه فكر كرد، و بعدش گفت: هواپيما كه نميتونه توي اين هوا بره اون بالا بايسته، چرا از اين جرثقيلهاي آتش نشاني استفاده نميكنند. يكي از اونها را ببرند اونجا بعد از اون برند بالا اونها را بيارند پايين، اين را كه گفت، من خوشكم زد. كلي پيش خودم فكر كردم تا فهميدم منظور اون چي هست. بعد به اون گفتم: اون نردبونـها حداكثز 60-70 متر هست. ولي ارتفاع اون كوه حداقل 2000-3000 متري هست. تازه بعدش مي گفت كه يكي از مسافرش گفته كه يك گروه خبرنگار رفتند اون بالا فيلم گرفتند. و ...
آدم بعضي وقتها حرفهايي ميشنوه كه فقط ميتونه شاخ در بياره.
جمعه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۰
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر