دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۳

عصبانيت

امشب اولش از دست يك نفر خيلي عصباني بودم. شايد اگر يكسال پيش بود، 1 هفته غيبم مي‌زد.
بعد از نيم ساعت دراز كشيدن، قضيه رو فراموش كردم.
تو دلم گفتم، بي‌خيال، خودش مي‌دونه.
آخر شب، همون نفر زنگ زد، و يكسري توضيح داد. با اينكه كارش درست نبود. ولي تونستم قبولش كنم.

خيلي خوبه كه آدم‌ها بتونند، در شرايط سخت، آرامششون رو حفظ كنند. :)

هیچ نظری موجود نیست: