شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۳

ماشين شستن

* ماشينم رسما هپلي شده بود.
امروز صندلي‌ها رو كامل در آوردم، روكش رو هم همينطور. صندوق عقب رو خالي كردم. و بعد نزديك 2-3 ساعت فقط توش رو جاري كشيدم و با كف شستم. تازه آخرش از كف بازي خسته شدم. و يك مقداري از كار ماند.
با اينكه كف بازيم تموم نشد، داخل ماشين كاملا عوض شده و حالا ماشينم مثل يك ماشين نو شده. :)

* امشب راديو روشن بود و نوحه خونها، نوحه سرايي مي‌كردند. يكي از نوحه خون‌ها تو روضه‌اش به اسب امام حسين (ع) ذوالجناح اشاره كرد. ناخودآگاه ياد بچه‌گي‌ام افتادم.
بچه كه بودم، برنامه كودك هر هفته فيلم زورو رو نشون مي‌داد. تو فيلم، زورو يك اسبي داشت كه خيلي باهوش بود. با اشاره خيلي كارها رو انجام مي‌داد. تا زورو سوت مي‌زد، هر جا بود خودش رو مي‌رسوند و ... خلاصه من خيلي از اسب زورو خوشم مي‌اومد. يك روز از بابام پرسيدم: بابا، اسب زورو تو تاريخ خيلي معروف بوده؟
بابام بنده خدا يك لحظه با تعجب من رو نگاه كرد، و بعد از كمي فكر، گفت: تو تاريخ تا اونجا كه من مي‌دونم، اسب امام حسين(ع) معروف بوده كه بعد از شهادت امام حسين(ع) به خانواده‌اش خبر شهادتش رو مي‌ده. ...
به بابام چيزي نگفتم: ولي اصلا از جواب بابام خوشم نيومد. اولا او تورنادو (اسب زورو) رو اصلا نمي‌شناخت، بعد هم كارهايي كه تورنادو انجام مي‌داد خيلي سخت‌تر و بيشتر از كارهايي بود كه اسب امام حسين(ع) بلد بود انجام بده.
در تعجب بودم كه چرا بابام با اين همه آگاهيش يك همچين چيز واضحي رو نمي‌دونست. :)

هیچ نظری موجود نیست: