موسيقی
به طرز عجيبی علاقهام به موسيقی در حال تغيير هست.
قبل از اين هر وقت ميرفتم تو شهر كتاب، فقط بين كتابها ميگشتم، منتها تازگي پام به قسمت نوار و سيديش هم باز شده و كلي از وقتم رو توي اون قسمت ميگذرونم. و معمولا هم دست خالي بيرون نميآم. فكر كنم ديگه بايد ماشينم رو عوض كنم، چون ضبط ماشينم، سيدي نميخوره :)
اكثرا، وقتي شبها تو ماشين تنها ميشم، صداي ضبط رو تا آخر باز ميكنم. خودم رو رها ميكنم، بين موجها و صداهايي كه تو ماشين ميآد. يكجوري احساس ميكنم كه قلقلكم ميآد. اون لحظه، حس پنبهاي رو دارم كه پنبه زن، افتاده به جونش و داره اون رو ميزنه. حس خوبي هست. :)
پ.ن.
اين رها شدن خيلي خوبه، فقط يك اشكال كوچك داره، اون هم اينكه ديگه آدم متوجه بيپ بيپ كيلومتر شمار ماشينش نميشه. :)
یکشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر