یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

بازم پراكنده :)
1- چند وقتي هست كه توي بعضي از كارها، ‌يكم گيج مي‌زنم. يكيش هم سر كادو تولد :)
چه زود يك سال گذشت :) چند روز پيش تولد مريم گلي بود. همون خنده‌ها و باز همون شيطنت‌ها، منتها لاك ناخون بعضي‌ها عوض شده بود، يكسري از بچه‌ها هم تغيير كرده بودند. :)
شب با يكي از بچه‌ها در مورد تولد مريم‌گلي صحبت مي‌كنم. مي‌گم تولد مريم‌گلي خوب بود. مي‌خنده و مي‌گه: مگه مي‌شه تولد مريم گلي خوش نگذره، مريم‌گلي خودش خوبه، براي همين تولداش هم هميشه خوش مي‌گذره. :)

2- ديشب هم ناراحت بودم، هم خوشحال.
از روز اولي كه صحبت ارتباط با اون رو كرد، اصلا حس خوبي به اون نداشتم، حتي چند شب مخ زني دوستم هم نتونست حس من رو نسبت به اون تغيير بده. فقط تونستم قول بدم كه توي اين قضيه براي دوستم انرژي منفي نفرستم.
برات از ته دل خوشحالم كه همه چيز به خوبي پيش رفت، و در نهايت همه چيز برات روشن شد.
در كنار اين همه خوشحالي، واقعا دلم آشوب مي‌شه. من حس مي‌كردم كه يك ريگي تو كفشش هست، ولي ديگه فكر نمي‌كردم در اين حد باشه. بوي گندش داره خفه‌ام مي‌كنه.
بعضي از آدمها چقدر مي‌تونند خودخواه باشند و چقدر مي‌تونند فيلم بازي كنند و چقدر مي‌تونند بقيه رو احمق فرض كنند.
حتي تو سوغاتي،‌ خريدن هم خودخواه بود. و اون چيزي رو برا دوستش خريد، كه خودش خوشش مي‌اومد.
...

3- دوچرخه سواري اين هفته به طرز مسخره‌اي پيچونده شد. هفته‌هاي پيش كه با بقيه هماهنگي نمي‌كرديم، در دقيقه 90 همه چيز جور مي‌شد و مي‌رفتيم. اين هفته كه از 2-3 روز قبل با همه هماهنگي كرديم و قرار شد 3-4 نفر ديگه هم بيان، در ساعت 9:12 دقيقه شب، چند دقيقه مانده به اينكه به قرار برسيم، كل قرار كنسل شد. :)

4- ...

هیچ نظری موجود نیست: