كافه 78
بچهها ديشب به خاطر تولد 2 تا از بچهها توي كافه 78 جمع شده بودند. منم بعد از كلاس زبان يك سر اونجا رفتم، منتها از اونجا كه ميزمون براي ساعت 8:30 رزرو بود، چيزي نتونستم سفارش بدم و تنها بچهها رو ديدم.
ظهري با يكي از دوستام از نزديكهاي كافه 78 رد ميشديم، كه دوستم پيشنهاد كرد بريم اونجا و يك چيز خنك بخوريم. منم كه ديشب هيچي نتونسته بودم بخورم، از خدا خواسته قبول كردم و رفتيم اونجا و تلافي ديشب رو در آوردم. (ظهر شربت 78 سفارش دادم.)
دوباره امشب با چندتا از بچهها قرار بود بريم تاتر "پيرسگ خرفت" كه من توي ترافيك گير كردم و دير رسيدم. تو فاصلهاي كه بچهها رفته بودند تاتر، منم رفتم كتابفروشي و كلي كتاب ديد زدم. بعد از تاتر همه يك حس مشترك داشتيم اون هم اينكه هر 4 نفرمون به شدت گشنه بوديم. به همين مناسبت خيلي زود تصميم گرفتيم كه بريم يك جا شام بخوريم. و كجا نزديكتر از كافه 78
اول 3 تا شربت 78 با يك شربت شاتوت سفارش داديم. بعد پاستا 78 + ساندويچ 78 + كرپ 78 + نان تست 78 به صورت مشترك خورديم. تازه بعد از اون هم دمكني 78 (آرامش بخش بود خورديم.)
خلاصه اگر و فقط اگر يكي از بچهها همت كرده بود و به جاي كرپ موز و بستني. بستني 78 سفارش داده بود. تمام 78 ها رو امشب امتحان كرده بوديم.
از نكات جالب اينكه امشب يكي از بچهها فقط مسئول صدا كردن كارمند اونجا بود. كه طرف دوباره برامون منو بياره و ميزمون رو تميز كنه كه جا داشته باشيم دستمون رو راحت روي ميز بگذاريم. يك نفر هم مسئول بود كه طرف رو صدا كنه تا سفارش بعدي رو بديم. براي همين اونها يا در حال منو آوردن بودند يا در حال گرفتن سفارش از ما يا در حال آوردن سفارشهاي ما يا در حال تميز كردن ميز ما بودند. فقط همينقدر بگم كه وقتي گفتيم برامون صورت حساب بيارند 5 دقيقهاي طول كشيد كه صورت حسابمون آماده بشه. :)
خلاصه شب خوبي بود، كلي تجربه بدست آورديم و كلي خوش گذشت.
پ.ن.
1- امروز ظهر بعد از مدتها (شايد بعد از 5-6 سال) يكي از اون شيطنتهايي رو كرديم كه مدتها بود، توي ترك اون بودم. ديگه آدم بخاطر رفيق، چه كارهايي كه نميكنه. :)
2- الان كه فكرش رو ميكنم، ميبينم هر 4 تايمون اين آمادگي رو داريم كه به عنوان كارشناسان 78، مشاوره بديم. :)
جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر