ديشب خونه دوستم رفتم، به دوستم گفته بودم كه شام نميخورم، وقتي رسيدم شامشون رو خورده بودند. دوست كوچولوم كلي خوشحال شد. مامان و باباش رو ذله كرده بود. اصلا شام نميخورد.
گفتم يكم براي من شام كشيدند، اومد كنار من نشست و كلي با من شام خورد. :)
اين دوست كوچولوم دوره جالبي رو ميگذرونه، فقط يك تعداد محدودي لغت رو ميتونه بيان بكنه، وقتي من رو ميبينه دوست داره برام در مورد تمام اتفاقاتي كه طي روز براش افتاده تعريف كنه و من همينجور گوش ميكنم و از روي چندتا لغتي كه متوجه ميشم بايد حدس بزنم كه اين دوست كوچولوم در مورد چه موضوعي ميخواد صحبت بكنه. و هر چند وقت يكبار با بكار بردن يك كلمه يا جمله دوست كوچولوم را كمك كنم تا بهتر بتونه منظورش رو به من منتقل بكنه. خلاصه هر وقت حرف ميزنه بايد تمام تلاشم رو بكنم تا بفهمم كه واقعا چي ميخواد بگه.
از اونجا كه ديشب كار داشتم، زود اومدم خونه و خيلي خونه دوستم نموندم. موقع رفتن باباش مدتها اون رو پشت پنجره نگه داشته بود، و دوست كوچلوم از اون بالا برام دست تكون ميداد.
امروز با دوستم تلفني صحبت ميكردم. به من ميگفت: رها ديشب بعد از رفتن تو ما كلي ماجرا داشتيم. وقتي داشتي ميرفتي اين پسره ميخنديد و براي تو دست تكون ميداد، همچين كه تو رفتي، زد زير گريه كه چرا عمو رفته، بعد هم رفت سر كمدش و لباسهاش رو آورد كه بريم دنبال عمو... ميگفت: هر چي به اون ميگفتيم كه عمو رفته، ول نميكرد و ميگفت: من هم ميخوام با عمو برم!
امروز يك كارمند جديد تو شركت گرفتيم، فعلا قرار هست كه من به او يكسري كارها رو آموزش بدم تا بياد يك جورهايي يكسري از كارهاي من رو انجام بده. كارم سخت شده بايد الگو باشم... كلي تو دردسر افتادم! همش بايد حواسم رو جمع كنم كه هركاري رو جلو او انجام ندم ...
امشب به يك نفر سلام كردم و حال و احوالش رو پرسيدم و يك شوخي كوچك با اون كردم همچين به من توپيد كه داشتم شاخ در ميآوردم! گيج شدم، اصلا دليل حرفش رو نفهميدم!!! اميدوارم كه براي او و خانوادهاش اتفاق بدي نيافتاده باشه.
امروز با بچههاي خيريهامون جلسه داشتيم، يك جلسه از نوع ديگر :)
امشب به حرف زدن دوست جون كوچولوم فكر ميكردم. به اينكه در عين سادگي جملاتش، بايد چقدر دقت كنم تا بفهمم كه چي ميخواد بگه و ذات مطلبش رو بفهمم. بعد همون رو مقايسه كردم با صحبت كردن آدم بزرگها!
ما آدم بزرگها با اينكه ظاهرا همه كلماتي رو كه موقع حرف زدن به كار ميبريم ميفهميم، ولي خيلي وقتها واقعا نميفهميم كه ذات صحبت طرف مقابلمون چي بوده، چون فقط به ظاهر جملات طرف مقابلمون نگاه ميكنيم و اولين و ساده ترين مفهومي كه براي اون جمله توي ذهنمون ساختيم رو به عنوان منظور طرف مقابلمون قبول ميكنيم. ...
پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر