شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

سفر 3

صبح تا نزديك ظهر هتل بودم، تا دوستم اومد دنبالم با او و خانمش رفتيم امريت مال، يكم خريد داشت، من هم سوغاتي نخريده بودم. (البته اعتراف مي‌كنم كه خيلي حوصله خريد نداشتم.) تو خريد يكم سخت گيرم، براي همين بايد تقريبا در مورد خيلي چيزها اطلاعات بگيرم، تا يك چيز ساده بخرم. از اونطرف هم هست، بعضي وقتها حوصلم سر مي‌ره هر چيزي مي‌بينم، مي‌خرم. :) )
تقريبا تا ساعت 3-4 توي بازار بوديم. آدم توي اين بازارها مي‌ره، اولين چيزي كه به چشمش مي‌خوره، يكسري مارك هست كه تا حالا حتي اسمش رو نديده! بعد از اون قيمت يكسري از اجناس هست كه آدم همش ‌تو دلش مي‌گه اصلا كسي اينها رو مي‌خره؟! (اينقدر بالا هستند كه وقتي حراج با 70% تخفيف مي‌گذارند، باز از خيلي جاها گرونتر در مي‌آد.)
بعدازظهر مال خودم بود، راه افتادم به سمت بازار كامپيوتر. روبروي كامپيوتر پلازا، مركز خريد خليج هست. توي اين بازار بيشتر نوت بوك دسته دوم و يكسري خنزر پنزر كامپيوتري مي‌شه پيدا كرد، 4-5 تا مغازه هم هست كه صاحبشان ايراني هستند يا تبليغ فارسي دارند. اگر آدم بشناسه بنظرم نوت بوكهاي خوبي مي‌شه پيدا كرد. اگر نوت بوك همراهم نبود، شايد يك دونه براي خودم مي‌خريدم.
1-2 ساعتي اونجا چرخ زدم، بعد هم رفتم كامپيوتر پلازا، اونجا يك اينترنت كافه خوب هست، كه هم اينترنت سريع به آدم ميده و هم قيمت نوشيدني و غذاهاش مناسب هست. (صبحانه هم داره) از صبح ساعت 8 باز مي‌شه تا 1 بامداد هم باز هست. (روي وروديش كه همچين نوشته بود.:) )
بعدش هم اومدم هتل وسايلم رو جمع كردم، خيالم كه نسبتا راحت شد، نشستم يادداشت مي‌نويسم. :)
پ.ن.
1- اينجا كه هستم، حداقل روزي 2-3 ساعت پياده روي مي‌كنم، هر شب موقع خواب پاهام مور مور مي‌شه!
2- ديروز 2 تا ايراني به من رسيده بودند و يكساعت زور مي‌زدند كه به انگليسي از من آدرس بپرسند، تقريبا همه سوالشون رو فارسي گفتند، فقط با لهجه انگليسي. سوالشون كه تمام شد گفتم: نمي‌دونم! :)

هیچ نظری موجود نیست: