چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۶

بعد از سفر

هیچ وقت فکر نمی‌کردم، سوغاتی اینقدر مهم باشد. البته بماند که یک سوتی ناجور دادم. :)
مامانم می گه، تو این همه راه رفتی اونجا همین 4 تا چیز کوچیک را با خودت برداشتی آوردی؟! این همه خرج کردی رفتی، اونوقت ساک 20 کیلویی دوستت را با خودت آوردی. (البته دقیقا 25 کیلو، تو خونه روم نشد، بگم دقیقا بار دوستم چقدر بوده.)
انتظار مامانم و برادرم این بود، که با توجه به قیمت اونجا، هر چی پول داشتم، خرید می‌کردم. منم که اصلا توی بند خرید نبودم. :)
تنها چیزی که به نظر خودم کم گذاشتم، این بود که شکلات کم خریدم. اون هم به خاطر این بود که پولم تمام شده بود و باید می‌رفتم دلار چنج می‌کردم. منم نمی‌خواستم یکسری درهم با خودم بیارم و ... خلاصه شکلات کم خریدم. :)
و اما در مورد سوتی هم بگم، مامانم یک چیزی سفارش داده بود، خداییش 2 بار که بازار رفتم هر دفعه 2-3 ساعت وقت گذاشتم برای اون چیزی که مامانم خواسته بود، ولی خب چیزی که خواسته بود، پیدا نکردم. شب که اومدم خونه، دیدم برای هر کسی یک چیزی خریدم، به غیر از مامانم. خلاصه خیلی خجالت زده شدم.

پ.ن.
باز جای شکرش باقی هست که مامانم از سلیقه‌ام خوشش امده، می‌گه چیزهایی که خریدی، خیلی با سلیقه هست. :)

هیچ نظری موجود نیست: