جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

دجله

چند وقت پيش، با دختري به پاساژ ایران زمین رفته بوديم، موقع برگشت وقتی استارت زدم، دیدم ماشین بد روشن مي‌شه، و بعد كه روشن مي‌شه، بعد از چند ثانیه دوباره خاموش مي‌شه. کاپوت ماشین رو زدم بالا و به دختری گفتم که استارت بزنه. اولین ماشینی که از بغل من رد شد، توش يك آقاي خوش اخلاق بود، به من گفت: آقا شما به مشکل برخوردید؟! من تعمیر کار پراید هستم، دیدم شما با خانواده هستید، ایستادم تا به شما كمك كنم، كمكي از دست من برمي‌آد، گفتم ماشينم درست روشن نمي‌شه، سريع زد كنار و اومد سرماشين.
اون لحظه داشتم فیلتر هوا رو باز میکردم، گفت: کار درستی داری انجام میدی، شاید ماشین خفه کرده باشه. بعد به دختري اشاره كرد كه استارت بزنه. بعد چند لحظه گفت: بسته. بنزین می آد. بعد یک آزمایش دیگه کرد. و گفت: اشکال مال سیستم برق ماشین هست یا کویلت ایراد داره یا دلکو. من تو ماشین مگنت نو دارم، اون رو عوض می کنم، امیدوارم که ماشین درست بشه، اگر نشه باید بری اون یکی قطعه رو بخری، تا ماشینت درست بشه.
اون قطعه رو عوض کرد و ماشین با اولین استارت روشن شد.

کل قضیه خرابی ماشین تا درست شدنش، فقط 5 دقیقه طول کشید. کف کردم. به من گفت: یک مقدار راه برو، من پشت سرت می آم، تا مطمئن بشم که ديگه ماشینت موردی نداره.
جلوتر ایستادم که آقا بیاد و یک بار دیگه تشکر کنم، ولی ندیدمش، احتمالا از دم بریدگی دور زده بود و برگشته بود.
اون موقع تنها چیزی که تونستم بگم این بود: خدایا خیلی باحالی، امشب خیلی حال دادی.

وقتی یادم می افته ساعت 9 شب، در هوایی که بوی باران داشت، و داشت یواش یواش باران مي‌اومد. اگر آقاهه نميومد، چی کار مي‌خواستم بکنم. چقدر طول مي‌کشید که مشکل رو پیدا کنم، و تازه اون موقع شب، چه کسی رو پیدا مي‌کردم که ماشین رو درست کنه؟!! :)

پ.ن.
تا امروز که 2-3 هفته گذشته، خدا رو شكر، ماشين دیگه مشکلی نداشته. (فکر کنم اون مشکل هم، بخاطر شیطنت زیاد سر عروسی پسر دایی جان بود.)

هیچ نظری موجود نیست: