یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

18 تير

18 تير
ديروز خونه يكي از دوستام بودم، داشتيم با هم در مورد وضعيت بورس صحبت مي كرديم. دوستم به من گفت: كه تيرماه هم تمام شد. با اعتراض گفتم: تير كه هنوز تمام نشده و بعد از يكم فكر گفتم امروز 18 تير هست!
تا تاريخ رو گفتم، جفتمون يك لحظه خشكمون زد. بعد دوستم خنديد و گفت: انگار با رفتن خاتمي 18 تير هم داره فراموش مي شه.
با دوستم، كلي ياد اون روزها كرديم. اين دوستم، اون موقع توي خوابگاه بود. از بچه هاي اون موقع صحبت كرديم. هيجان اون روزها، اينكه چطور دوست دختر يكي از بچه ها دنبال دوستش كه گم شده بود مي گشت و ...

18 تير يك تجربه بود.
* هنوز قيافه دخترهايي كه صورتشون رو پوشانده بودند و داد مي زدند: يا مرگ، يا آزادي جلو چشمم هست.
* ياد تريبون آزادهايي كه توي محوطه خوابگاه يا دانشگاه تهران برگزار مي شد به خير. ساعت ها توي چمن مي نشستيم و به صحبتهاي دانشجوها مختلف گوش مي داديم. يكسريشون خيلي احساسي بودند. يك سري نويد انقلاب رو مي دادند. بعضي ها هم همه رو دعوت به آرامش مي كردند. بعضي از صحبتها هم واقعا خنده دار بود. و تا مدتها باعث خنده بچه ها ميشد. يادمه اولين نتيجه اي كه بعد از گوش كردن به اون همه صحبت گرفتم، اين بود. كه هيچكسي، حرف كس ديگري رو قبول نداره. هر چند نفر خودشون رو رهبر همه فرض مي كردند. اينقدر اوضاع شير تو شير بود كه حد نداشت. واقعا خدا رحم كرد. چون با وجود ديونه هايي كه بين دانشجوها بودند و راهكارهايي كه ارائه مي كردند، همين كه با اين وضع قضيه تمام شد. واقعا جاي شكرش باقي هست.
* هنوز قيافه پسري كه چند متر جلوتر از من توي خوابگاه ايستاده بود و گلوله اشك اور مستقيم به چشمش خورد و چشمش از كاسه دراومد، جلو چشمم هست. ...
* هنوز تصوير آمبولانسهايي كه وارد دانشگاه تهران مي شدند و مجروح ها رو توشون مي گذاشتيم تا به بيمارستانها ببرند، جلو چشمم هست. (مجروح هاي اون روز (2 شنبه بعد از ظهر) توي دانشگاه تهران، بيشتر كسايي بودند كه بخاطر تنفس بيش از حد گازهاي اشك آور دچار تنگي نفس شده بودند. و از حال رفته بودند. و يا كسايي كه بر اثر برخورد سنگ، دچار شكستگي شده بودند.)

تقريبا از 18 تير 1378 يك نسل دانشگاهي گذشته، شايد الان كمتر دانشجويي، توي دانشگاه باشه كه اون روزها رو به چشم ديده باشه. ياد اون روزها بخير. شايد بالاخره يك روز همت كنم و كل خاطرات اون روزها رو اينجا بگذارم.

پ.ن.
- 3-4 روزي هست كه ماشينم رو گرفتم. فعلا بايد آب بندي بشه، خيلي نرم شده. فعلا دلم نمي آد كه بفروشمش.
- دلم براي نوشي مي سوزه، اميدوارم كه خدا كمكش كنه و به او صبر و تحمل بده.

هیچ نظری موجود نیست: