* شيطنتم دوباره برگشته، تقريبا حالم خيلي خوب هست، چند روز پيش تو خيابون ميرفتم، كه يكي از دوستام رو ديدم كه با ماشين تو مسير مخالف داره ميره، خيلي وقت بود كه دنبال كسي نيافتاده بودم. تو ذهنم حدس زدم كه اون چه مسيري رو در اين ساعت داره ميره، انداختم تو كوچه و پس كوچهها، تقريبا 15 دقيقه بعد، ماشين دوستم از كنار من توي بزرگراه عبور كرد، چند دقيقهاي پشت سرش راه رفتم، تونسته بودم كه مسيرش رو درست حدس بزنم و ديگه كاري نداشتم، براي همين گاز ماشين رو گرفتم و دنبال كار خودم رفتم :)
... :)
* ديشب براي چهارمين بار پاي ديدن فيلم راه سبز نشستم كه از شبكه 1 پخش ميشد، نشستم.
فيلم فوق العادهاي هست. هر بار كه اين فيلم رو ميبينم، ياد كتاب همه مردم ميميرند ميافتم. ...
* اول هفته مطالب بالاي صفحه + يك سري مطلب ديگه رو نوشتم منتها نرسيدم كاملشون كنم. بعد هم 2-3 تا اتفاق افتاد كه يك مقدار حالم گرفته شد. يكسري از نوشتهها رو حذف كردم!
خلاصه هميشه همين هست، درست در لحظهاي كه آدم فكر ميكنه خيلي خوبه يك اتفاق ميافته كه آدم رو به دنيا واقعي بر ميگردونه :)
چند شب پيش يكجورهايي خسته شده بودم، پيش خودم حساب كردم كه 30 سال خوبي رو گذروندم، چه خوب ميشد همينجا زندگيم تمام ميشد، ... بعد از يك مدت به خودم خنديدم و گفتم: رها باز داري جا ميزنيها! هنوز خيلي كارها مونده كه نكردي. و ...
حس كردن بعضي از اتفاقات هنوز اذيتم ميكنه و به شدت انرژيم رو تحليل ميبره.
* چهارشنبه براي يك ماموريت يك روزه باز رفتم قم، چند ساعتي روي يك برج بودم كه به كل شهر ديد داشت. از هر چيزي كه فكرش رو بكنيد عكس گرفتم. از آسمان آبي آبي آبي، از كوههايي كه در دور دستها بودند و از برف سفيد شده بودند، از منارهها و گنبدهاي حرم، از لحظه لحظه غروب آفتاب و ... . بعضي از عكسها خيلي خوب در اومد. :)
اگر از سرماش بگذرم كه تا مغز استخون آدم نفوذ ميكرد، به خاطر اين عكسها كه گرفتم، ماموريت خوبي بود. :)
پ.ن.
نميدونم در چه حالي، اميدوارم كه خوب و خوش باشي. تقريبا اوايل ماه بود كه خواب ديدم كه از تو Miss Call دارم.
چهارشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر