چهارشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۶

سینما آزادی

الف- ساخت
بعد از چند سال که شاهد ساخت سینما آزادی بودیم، بالاخره سینما افتتاح شد.
خداییش از بعد عید، هر روز که از کنارش رد می شدیم، با روز قبلش تفاوت داشت. روز 6-7 فروردین امسال یکی از کارگرها، به خاطر اینکه حقوقش رو نداده بودند، رفته بود بالای جرثقیل که خودکشی کنه!!! که اگر اون روز، خودش رو از اون بالا انداخته بود پایین، به جای سینمای امروز، فقط همون تیرآهنهای نارنجی رنگ رو می دیدیم.
توی شرکت تا حالا چند بار صحبت شده، پسرعموم خیلی دوست داره که رئیس کارگاهش رو ببینه، کنترل این همه آدم واقعا سخت هست. مثلا در حالی که داشتند سقف طبقه 6-7 رو می زدند، توی طبقه 4-5 دیوارها رو می زدند و توی طبقه 2-3 داشتند کانال ها و لوله ها رو کار می گذاشتند. خلاصه ابهتی داشت. حتی شبها ساعت 12-1 هم که از جلوی سینما رد می شدیم. کارگرها مشغول کار بودند. :)
ب- افتتاحیه
ظهر توی شرکت نشسته بودیم که یکی از بچه ها که از بیرون می اومد، گفت دارند برای اولین سانس سینما بلیط می فروشند. و قرار هست که امروز افتتاح بشه. کلی خوشحال شدم. پیش خودم گفتم: باید اولین روز افتتاحش برم سینما آزادی.
اینقدر کار داشتم که بلیط خریدن رو فراموش کردم. ساعت 4 بعد از ظهر بود که دوباره صحبت سینما آزادی پیش اومد، و تازه من یادم اومد که امروز می خوام برم سینما. قرار شد که یکی از بچه ها بره ببینه بلیط هست یا نه.
انگار هنوز کسی خبر نداشت که سینما افتتاح شده. دوان دوان از شرکت به سمت سینما رفتم. ساعت 6 به جلو سینما رسیدم. جلوی در سینما، تعداد مسئولین بیشتر از تماشاچی ها بود. توی هر طبقه هم 2-3 نفر آدم بودند که ما رو برای بالا رفتن راهنمایی می کردند. (البته وقتی تعجب ما رو از این همه بالا رفتن میدیدند، به ما می گفتند: نگران نباشید، برای پایین آمدن هم پله برقی وجود داره. :) ) تقریبا 9 طبقه بالا رفتیم. از همه جا بوی نویی می اومد. به ما گفتند چون امروز، روز اول سینما هست، هر جا دوست داشتیم می تونیم بشینم. ما هم یک ردیف خالی پیدا کردیم و نشستیم. :)
فیلم جعبه موسیقی
از اول فیلم صدا قطع و وصل می شد. اولش فکر کردم مدل فیلمش اینجوری هست. ولی بعد که یکسری صحبتهای کلیدی پرید، فهمیدم که مشکل صدا هست. (حالا یا مشکل سینماهست، یا مشکل فیلم!) البته من به شخصه برام خیلی عجیب نبود که توی سینمایی که روز اول کارش رو می گذرونه همچین اتفاقی بیافته، ولی خب یک سری نتونستند تحمل بکنند و سر صدا کردند. بعد از یکسری آزمون و خطا بالاخره مشکل پیدا شد و قرار شد فیلم رو از اول برامون پخش کنند. اواخر فیلم هم، فیلم سوخت. البته زود بقیه فیلم رو پخش کردند...
و این چنین شد که ما در اولین روز افتتاح در سینما آزادی فیلم دیدیم. :)
پ- میانه جشنواره
جمعه شب قرار بود فیلم همیشه پای یک زن در میان است رو پخش کنه.ما هم از تجربه قبلی فکر میکردیم که 1-2 ساعت قبل اگر جلو سینما باشینم بلیط جشنواره گیر می آد، قبل از اینکه به سمت سینما برم به نگهبان ساختمانمون زنگ زدم که ببینم اوضاع و احوال صف چطور هست. که دیدم، با دوستش توی صف ایستادند. خوشحال شدم، گفتم برای ما هم 2 تا بلیط بگیرند.
وقتی جلو سینما رسیدم وحشت کردم، از اون همه آدمی که جلو سینما ایستاده بودند. بلیط ساعت 8 به ما نرسید. بلیط فوق العاده ساعت 10:30 هم همچنین. :) البته نگهبان ساختمون و دوستش در آخرها بلیط گرفتند. توی صف اینقدر به من فشار اومد که فشار قبر رو حس کردم. ساعت 10 گفتند که بلیط تمام شده.و ما برگشتیم به سمت خونه.
فرداش از نگهبان ساختمون شنیدم که اونشب اصلا بلیط رو کنترل نکردند و اگر ایستاده بودیم می تونستیم فیلم رو ببینیم.
ت - آخرین ساعات جشنواره
از فیلم کنعان خیلی تعریف شنیده بودم، من و دختری هر دو دوست داشتیم این فیلم رو ببینیم. فیلم قرار بود ساعت 2 پخش بشه. تقریبا از ساعت 11 توی صف بودیم. جلو های صف می گفتند از ساعت 6 اومدند توی صف ایستادند. (من که شاخ در آوردم، راست و دروغش با خودشون)
از وقتی شروع به بلیط فروشی کردند. تا وقتی که گفتند بلیط تمام شده تنها 1 متر صف جلو رفت. بغل صف ما، صف فروش بلیط فیلم به همین سادگی بود. (همش پیش خودم می گفتم اگر به جای کنعان توی اون یکی صف ایستاده بودیم. حداقل ساعت 4 توی سینما فیلم می دیدیم.)
اینقدر ملت شلوغ کردند تا بالاخره گفتند که دارند صحبت می کنند که سانس فوق العاده ساعت 10:30 برای این فیلم بگذارند. نصف کسایی که توی صف بودند نا امید از اینکه بلیط به آنها نمی رسد رفتند. گفتند برید شب بیاید، تا بلیط بگیرید. باز ملت شلوغ کردند. تا اینکه گفتند باشه، بلیط سانس فوق العاده رو همین الان می فروشیم. 45 نفر رو هم بردند توی سالن ویژه داوران و فیلم رو اونجا براشون به نمایش درآوردند. و در آخر به ما هم بلیط ساعت 10:30 شب رسید. :)
و ما بعد از 4:30 ساعت در صف ایستادن 3 تا بلیط خریدیم. :)
نزدیکه ساعت 10:30 ما 3 نفر خیلی مطمئن به سمت سینما رفتیم. جلو در سینما خلوت بود. بلیط هامون رو نشون دادیم و وارد سینما شدیم. تا به پله برقی برسیم 3 نفر مختلف بلیط هامون رو چک کردند. (نه به اینکه اونشب بلیطها رو چکن نکرده بودند و نه به امشب.)
با آرامش کامل بالا رفتیم!
وقتی وارد سالن شدیم خوشکمان زد. سینما پر پر بود. دیگه جای خالی نبود با اینکه بلیط داشتیم، ولی جای ما آدم نشسته بود.
مجبور شدیم کف سینما بشینیم تا فیلم رو نگاه کنیم.
شانس آوردیم که موکتهای سینما آزادی نو بودند و هنوز خیلی خاک نگرفته بودند.
در کل جامون بد نبود من که به یه صندلی لم داده بودم و پام رو هم دراز کرده بودم و ...
خلاصه دیدن این فیلم هم خاطره ای شد. :)

پ.ن.
در این صف ایستادن ها به من ثابت شد که: گر صبر کنی، ز غوره، بلیط سازند و توانی فیلم مورد علاقه ات بینی :)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

یادش بخیر اون سال های جوونی و سینما آزادی و خاطرات جشنواره...
بیام حتما یه فیلم رو می رم اونجا می بینم. سر سینما شهر قصه چه بلایی اومده؟ همونی که تقریبا روبروی سینما کانون اونور خیابون بود؟

پی نوشت: قربان ما یک خواهش می کنم اختیار دارید از ماه پیش به شما بدهکاریم، منتهی به دلیل آنلاین نشدن در ایران، الان می فرستیم خدمتتون :-)