شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۴

نازنين هم رفت

چند وقتي هست كه تو نوشتن به شدت تنبل شدم.
خيلي اتفاقات، جريانات يا تحليل‌ها هست كه دوست دارم حتما در موردشون بنويسم، منتها يا اتفاقات دچار مرور زمان مي‌شوند، يا موضوع رو فراموش مي‌كنم.

شنبه صبح نازنين رفت، شبش با يك سري از بچه‌ها خونشون بوديم. من و محمد آخرين كسايي بوديم كه مي‌خواستيم خداحافظي كنيم و بريم. منتها نازنين دوست داشت كه آخرين شبي كه تو ايران هست بيدار بمونه. باز مثل 2، 3 هفته قبلش 3 تايي نشستيم و مشغول صحبت شديم. اولش مي‌خواستم بريم سراغ ظرفها و اونجا رو جمع و جور كنيم، منتها اين بار مامان نازنين اجازه همچين كاري به ما نداد.
اونشب يك كم حالم گرفته بود، دوستام بيش از اندازه تو اين دنيا پخش شدند. دوست داشتم مثل هري‌پاتر به هر كدوم از دوستام يك سكه مي‌دادم، تا هر وقت به هم احتياج داريم، توسط همون سكه هم ديگه رو خبر مي‌كرديم. يا ... اونشب كلي اندر فوايد سكه، نحوه كار قفل‌ها، جغرافيا و ... حرف زديم.

حدود ساعت 3:15 بود كه محمد رو رسوندم. محمد رو كه پياده كردم، ياد هماد افتادم. درست 2 سال قمري پيش بود، كه دوستاش تو خونه محمد اينها، براش گودباي پارتي گرفتند و او فرداش رفت. اون شب هم، ماه قرص كامل بود. ... :)

يكشنبه صبح،‌ طبق عادت هر روز صبح، رفتم سراغ تلويزيون، زدم شبكه خبر، تا ببينم دنيا چه خبر هست. كه ديدم شبكه خبر به طور اختصاصي داره صحبتهاي احمدي‌نژاد و جريان راي اعتماد به كابينه رو پخش مي‌كنه.
تا 4 شنبه شب، هر وقت كه فرصت داشتم، كارم اين بود كه اگر خونه بودم، از طريق شبكه خبر و اگر تو ماشين بودم، با راديو اخبار مجلس رو دنبال كنم.
اصلا انتظار نداشتم كه بعضي از افراد اين چنين به عنوان مخالف صحبت كنند. مخالفتهايي كه هيچ‌گاه، اصلاح‌طلبان در بهترين شرايطشون هم جرات بيانش رو نداشتند.
آدم وقتي صحبت‌ها رو گوش مي‌كرد، مي‌ديد كه بعضي از موافقين چقدر آبكي طرفداري مي‌كنند. بعضي از موافقين كه مي‌اومدند، نزديك 5 دقيقه حديث و آيه مي‌خوندند و بعد هم كلي دعا براي رهبر و ... آخرش هم مي‌گفتند فلاني آدم خوبي هست، ايشان پيرو ولايت هست. دوستان به فلاني راي بدهيد. ...
صحبتهاي وزير فرهنگ و موافقينش بيش از همه رفت روي اعصابم، اينقدر كه تا روز بعدش اصلا حوصله هيچ كس رو نداشتم.
مجلس و انتخاب وزرا يك طرف، اولين جلسه هيئت دولت و نحوه برگزاريش هم يك طرف ديگه. وقتي گزارش جلسه اول رو از راديو شنيدم، باور نمي‌شد، فكر كردم اشتباه شنيدم. بعدش هم كه شنيدم كه كشور سوريه به طور رسمي به نحوه پذيرايي از بشار اسد اعتراض كرده.
نمي‌گم، اين كارها كه مي‌كنه براي عوام فريبي هست، ممكنه به همه اينكارها اعتقاد كامل هم داشته باشه. با اين حال ايشون بعنوان رئيس جمهور بايد بيشتر به بعضي از اصول توجه داشته باشه. ...

امروز خبر فوت يكي از دوستاي ناديده‌ام رو شنيدم. سر اين جريان هم كلي حالم گرفته شد. چهارشنبه هم كه ختم پسر دايي سحر بود. ...

اتفاقات اين هفته، در جمع خيلي خوب نبود. بد‌هاش خيلي بيشتر از خوب‌هاش بود. اميدوارم كه هفته بعد اينچنين برام نباشه. :)

هیچ نظری موجود نیست: