شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۴

ماموريت

براي يك ماموريت كاري، چند روزي تهران نبودم.
ماموريت بدي نبود، كارهامون زودتر از زماني كه از قبل پيش بيني كرده بوديم تمام شد، براي همين تونستيم يك نصف روز هم بگرديم. :)
چند سالي بود كه به سفر نرفته بودم، يك زماني همچين كه هوس مي‌كردم، مي‌رفتم سفر، ولي توي اين چند سال اخير به شدت سنگين شده بودم. و اگر مسافرتي هم مي‌رفتم در حد 24 تا 48 ساعت بود.

خوبي كشورمون اين هست كه هر جاي اون بريم كلي نقاط ديدني با آب و هواهاي مختلف داره. نمي‌دونم كدوم از شماها روستا كندوان رو ديده؟! (يك روستا كه همه خانه‌ها مثل كندو در دل كوه ساخته شده) توي اين ماموريت، از يك روستا به اسم ميمند عبور كرديم، كه دقيقا مثل همون روستا، توي دل كوه ساخته شده بود. روستاي خيلي جالبي بود ولي حيف كه خيلي از روستايي‌ها كوچ كرده بودند. و روستا تقريبا خالي بود. (البته پيرزن مي‌گفت كه مردم براي زمستون بر مي‌گردند.) توي بادي كه اونجا مي‌اومد كلي عكس گرفتم. :)
...

آهان
همه اينها رو گفتم: كه بگم، تصميم گرفتم، كه حتما يك وسيله مطمئن جور كنم و يك مدت جهانگرد بشم. :)
...

پ.ن.
- توي يزد كلي توريست ديدم. يك جورايي از مردمش خوشم اومد.
- چند ساعتي هست كه رسيدم خونه. براي همين خسته تر از اوني هستم كه بخوام در مورد همه چيز بنويسم. :)

هیچ نظری موجود نیست: