یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۴

تعطيلات عيد (2)

تعطيلات عيد (2)
هفته اول به ديد و بازديد خانوادگي گذشت. همچين كه از قم برگشتيم، ديد و بازديدهاي خودم رو شروع كردم. اول از همه رفتم ديدن دوست كوچولوم. از توي راه پله كه مي‌رفتم بالا صداش هم بلند بود. براي اولين بار من رو به اسم صدا مي‌زد. دوست كوچولوم كلي ذوق و شوق داشت كه رفتم عيد ديدني، اولش همينجور دور اتاق مي‌دويد. بعد سريع برام زير دستي آورد. شكلات تعارف كرد و با انگشت اشاره كرد كه فقط 1 دونه بردارم. ميوه‌هم انداخت تو پشقابم.
دوست كوچولوم، اسم كوچيكم رو تازه ياد گرفته بود، هر چند وقت يكبار اسمم رو صدا مي‌كرد، منتها هر دفعه كه اسم كوچك من رو مي‌گفت: مامان و باباش به او تذكر مي‌دادند، كه من رو نبايد به اسم كوچك صدا كنه، و بايد به من بگه، عمو!؟‌:)

بعدش هم رفتم يكي از دوستام رو ديدم و با هم رفتيم، نوري. از تعطيلات عيد صحبت كرديم و اينكه چه مي‌خوايم بكنيم. همچين كه به او گفتم: ممكنه بخوام برم، ديوونه اشك تو چشمهاش جمع شد. بعد خنديد، گفت: اگر بري خيلي‌ها اينجا بي پدر مي‌شوند. تا شب كه پيشش بودم، سعي كردم كلي هواش رو داشته باشم، ...
فرداش هم خونه 2 تا ديگه از دوستام رفتم.
ديدن دوستي جون رفتم و كلي از اين در و اون در صحبت كرديم. نمي‌دونم چي شد، صحبتمون به كاشان كشيد. با اينكه يك بار كاشان رفته بود، يك سري جاها رو ديده بود كه من هنوز نديده بودم. مثلا تپه‌ سيلك كه من كلي در موردش شنيده بودم، منتها هيچ وقت نرفته بودم اون رو ببينم.
روز بعدش همراه خانواده به سمت كاشان رفتيم.
در مسير تهران تا قم، به شدت باد مي‌اومد، به طوري كه كنترل ماشين بعضي از جاها جداً سخت مي‌شد. و بعضي از جاها آدم احساس مي‌كرد كه بدون اينكه فرمون رو تكوني بدي، ماشين داره تغيير مسير مي‌ده. (در سرعت 130-140 كيلومتر اين وضعيت يكم ترسناك هست.)
بعدش هم اتوبان قم - كاشان.
پدرم تازگي سطح تحملش به شدت بالا رفته، تا سرعت 160 كيلومتر، سرعت مناسبي براي من هست. زماني كه سرعت به 180 كه مي‌رسه، فقط مي‌گه: رها يكم آرومتر پليس ممكنه ببينه :)
به محض اينكه رسيديم كاشان به داييم كه 2 روز قبل از ما رفته بودند، گفتم مي‌شه بريم تپه سيلك رو ببينيم؟! داييم هم گفت چرا كه نه، بگزار ببينم آشنايي رو كه اونجا هست، مي‌تونم پيدا كنم كه او براي ما توضيح بده!
(يك زماني سالي 1-2 بار به كاشان مي‌رفتم، ولي چند سالي بود كه نرفته بودم، خودم تو فكرم بود كه 2-3 ساله نرفتم، ولي بعد مشخص شد كه 5 سالي هست كه پام رو تو كاشان نگذاشتم!)
اين سفر همش به گشت و بازديد نقاط مختلف گذشت! همون روزي كه رسيدم، به ديدن باروي شهر، و يخچال رفتم.
يخچال يك محل بوده كه در قديم، حوضچه‌هاي كوچكي در كنارش بوده به عمق 5 تا 10 سانتي متر،‌ در شبهاي زمستان اين حوضچه‌ها رو آب مي‌كردند. كه در سرما يخ ببندند، و بعد كه آب يخ مي‌زد، به اين يخچالها منتقل مي‌كردند. تا در تابستان، اين يخها را به مردم بفروشند.

روز بعد، همراه با كل خانواده به سيلك رفتيم، تپه‌اي كه در درون خودش، تاريخ 6000-7500 سال پيش اين سرزمين رو نگهداري مي‌كنه! مي‌گن، اگر ثابت بشه كه زيگورات بوده، قديمي‌ترين زيگورات دنيا مي‌شه و مي‌تونه تمام كتابهاي تاريخ رو زير و رو كنه.
چون نشون مي‌ده كه به جاي اينكه مبدا تمدن در بين النهرين باشه و تمدن از اين نقطه شروع شده و بعد به ديگر جاها گسترش پيدا كرده!
تمام توضيحات را يك نفر براي ما داد، كه پدرش با گريشمن در حفاري‌هاي سيلك كار مي‌كرده، و خودش هم در جواني به مدت سيزده سال در چغازنبيل پيش گريشمن كار كرده بوده. توضيحاتي كه مي‌داد، خيلي جالب بود. (سيلك از 2 تپه شمالي و جنوبي تشكيل شده!)
اهالي شهر تا حدود 20 سال پيش روي اين تپه‌ها دوچرخه سواري و موتور سواري مي‌كردند!

داييم براي اينكه اين آقا رو ببينيم، به چند تا از دوستاش زنگ زده بود، ضمن اين تلفنها، فهميد كه ظاهرا در نوش‌آباد (شهري در نزديكي كاشان) تازگي يك شهر زير زميني پيدا كردند. با دوستاش قرار گذاشته بود كه فردا به اونجا بريم.

روز بعد فقط من و پدرم، همراه داييم شديم و مابقي ترجيح دادند كه توي خونه بمونند و به كارهاي خودشون برسند.
و اما نوش آباد.
شهري كه اهالي اون عقيده دارند‌‍، تخت شاهي انوشيروان دادگر در اين شهر بوده. ظاهراً هنوز يك چهار راهي هست كه از قديم مردم به اون تخت گاه مي گوفتند. نقل مي كنند كه در اين مكان تختي بوده كه انوشيروان روي آن مي نشسته و كنار اون زنجيري بوده كه هر كس شكايتي داشته اون زنجير رو مي كشيده. ...
اسم شهر هم از اسم انوشيروان گرفته شده كه به مرور زمان تغيير پيدا كرده و به اسم فعلي رسيده.

در كتب تاريخي به اين شهر اشاره شده، و ظاهرا يكي از استراحت گاههاي اصلي در مسير ري بوده. (راستي هيچ مي دونستيد كه ابوموسي اشعري به قم رفته و كلا از اون موقع در قم دروس ديني در اين شهر گسترش يافته!! ...)

نوش آباد در پست ترين نقطه اون منطقه قرار گرفته، به همين سبب سيل هاي اطراف هميشه به اين شهر خاتمه پيدا مي كرده و شهر زير زميني از گل و لاي پر شده. (از بزرگانشون نقل مي كنند كه هر وقت سيل مي اومده در شهر چاهايي باز مي شده و تمام سيلاب رو به درون خودش مي كشيده. آخرين اين سيل ها هم مربوط به 40 سال پيش بوده)
در چند نقطه شهر خود اهالي شروع به حفاري كردند و هركدام از زير خانه خودشون دارند گل و لاي رو خالي مي كنند. جالب بود اين مسئله باعث شده بود كه كلي مطالعات تاريخي مردم شهرستان بالا بره و همه با دقت به دنبال تاريخ شهر خودشون باشند.
در 2-3 قسمت مختلف ما رو به زير زمين بردند و اتاقها و دالانهايي كه اون زيرها پيدا كرده بودند رو به ما نشون دادند. البته ادامه اون رو بايد از گل خالي مي كردند. باز از پدرانشون نقل مي كردند كه اجدادشون مي گفتند كه دالانهايي كه در زير اين شهر وجود داشته تا نياسر ادامه داشته. (شهري در حدود 35 كيلومتري غرب نوش آباد.)
از ديگر آثاري كه در اين شهر ديديم، مسجد امام علي و مسجد جامع اين شهر بود كه از آثار دوران سلجوقي و قبل از آن بود.
يك درخت گز هم در جلو مسجد امام علي بود كه مردم مي گويند مربوط به آخرين سيلي بوده كه در آن شهر اومده. (در نوش آباد و اطراف اون هيچ درخت گزي وجود نداره و فقط همين يك درخت هست. مردم فكر مي كنند كه اين درخت مراد مي ده براي همين كلي پارچه اينها به اون گره زده بودند و ... )
يك قلعه هم در كنار شهر ديديم كه الان وسطش فوتبال بازي مي كردند و ديوارهاش در حال ويراني بود. ظاهرا تا قبل از انقلاب در اين قلعه يك سري آدم زندگي مي كردند ولي حالا در اون مكان جز ويرانه اي وجود نداشت.
بعد از همه اين گردش ها ما رو بردند شهرداري و شهردار خود نوش آباد، با ما ديدار داشت. خلاصه تو اين سفر به نوش آباد خيلي ما رو تحويل گرفتند. (بماند كه سر و صورت من در اين سفر حسابي سوخت)

خيلي دوست داشتم كه مي شد، درياچه مسيله رو هم از نزديك ببينم. داييم مي گه زماني اين درياچه بسيار بزرگ بوده از سمت شمال به شهر سمنان فعلي و از جنوب به همين كاشان مي رسيده و احتمالا همين شهر سيلك در كنار همين درياچه بنا شده بوده.
الان ساحل اين درياچه تقريبا 50-60 كيلومتر با كاشان فاصله داره.

وقتي مطمئن شدم كه سفر به كوير منتفي هست، من و پسر داييم زودتر از بقيه با اتوبوس برگشتيم به تهران.
سفر جالبناكي بود. :)
روز 12-13 هم به ديدار دوستان گذشت. تقريبا تا روز آخر عيد ديدن همه دوستام رفتم. :)

هیچ نظری موجود نیست: