چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۶

کار

توي اين چندماه(تقريبا 1 سال شده) زندگي من شده، فقط كار!* (تقریبا بدون تعطیلی، و شبها تا ساعت 8-9 شب ماندن، به غیر از موقعیتهای خاص که تا ساعت 1-2 نیمه شب می موندم.)
تقريباً 2-3 سالي هست كه مي‌خوام از شركتمون بيام بيرون. پارسال شركتمون يك پروژه بزرگ گرفت، همون اول كار 2 نفر از آدمهاي اصلي كه قرار بود، روي پروژه كار كنند از شركت رفتند، اين شد كه من مجبور شدم همه وقتم رو بگذارم روي اين پروژه، اونم با نرم افزاري كه پيش از ما هيچ كس تو ايران با آن كار نكرده بود. گزارش اول رو مي‌خواستيم رد كنيم، داشتم ميمردم. درست 1 شب قبل از اينكه گزارش رد بشه، به يك مشكل برخورديم، كه اصلا نمي‌دونستيم براي حلش چي‌كار بايد بكنيم. حالم بد شده بود، پسر عموم، كلي دلداريم داد، براي يك ليوان قهوه هم ريخت. نشستم يك گوشه و شروع به خوردن قهوه كردم. قبل از تمام شدن قهوه يك راه حل جديد پيدا كردم، كه خوشبختانه جواب داد و 2-3 ساعت بعد حدود ساعت 1 نيمه شب، تونستيم جواب بگيريم. :) (انگار کوه کنده بودم :) )
خيلي وقت و انرژي گذاشتيم تا تونستيم به موقع اطلاعات رو در بياريم.
خب از اون زمان به اين ور، يكسري ديگه از كارها رو انجام دادم تا ديگه خيلي به من احتياج نباشه.
اول سال رفتم پيش رئيسمون و گفتم من حداكثر تا 3 ماه ديگه اينجام. رئيسمون هم گفت نمي‌شه، ما كلي رو تو سرمايگذاري كرديم!
با اين حال تصميمم رو گرفته بودم که از شرکت بیام بیرون.
براي خودم يك كار توي دبي هم پيدا كردم، با يك حقوق نسبتا خوب، كه قرار بود توي تير نقل مكان كنم. تقريبا خيلي از كارهام رو انجام دادم. به جايي رسيدم كه خودم فكر مي كردم 2 هفته ديگه سركار جديدم هستم. :)
همه چيز خوب بود، تا اينكه يك نفر ديگه از مهندس‌هامون هم رفت. اين چنين شد كه ديگه نتونستم، تصميمم رو عملي كنم. هرچی بالا و پایین کردم، به نظرم کارم اخلاقی نیومد و براي چندماه ديگه مونده گار شدم.
الان به طور منطقي، ماه ها هست که دیگه از اون زمانی که گفته بودم گذشته، 1-2 بار دیگه هم پیش رئیس بزرگ رفتم و گفتم که به فکر باشه و چند نفر رو برای این کار پیدا کنه! ولی از اونجا که قحط الرجال هست، هیچ آدم درست حسابی پیدا نشده. و اینچنین هست که ما هر روز صبح از خواب بلند می شیم و سرکار قبلیمون می ریم. :)

پ.ن.
دلم یک استراحت با خیال راحت، بدون نگرانی از اینکه کاری مونده می خواد. :)

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam amoo raha chera be mail ham javab nemidin? age vaghean mozahemam begin
amoo vasatoon kheili doa mikonam
vali amoo khodetoon goftin har komaki betoonin mikonin
dar har soorat man kheili doosetoon daram omidvaram khoda hamishe komaketoon kone.

holmes گفت...

سلام قربان...احوالاتتون که خوبه؟
جسارتاً باید عرض کنم که قحط الرجال نیست....ولی خب اگر بخوای مثلاً به مهندس 7-8 سال سابقه 500 تومن حقوق بدی و طرف هم کاربلد باشه...خب پیدا نمیشه همچین مهندسی...و اونوقت به قول شما و رئیس بزرگ قحط الرجال میشه...از قدیم گقتند هر چقدر پول بدی همون قدر اش میخوری...

ناشناس گفت...

من...ايشتار...الهه...خدا...
الوهيت هستم...
چيزي هستم كه آن را زندگي مي نامند...
هرچند شما نام مرگ بر آن بدهيد...
چيزي هستم كه آن را اصل مي گويند...
هر چند شما آن را فرع بدانيد...
چيزي هستم كه شما به جست و جوي آن مي رويد...
چيزي كه به آن رسيده ايد...
چيزي هستم كه شما با دست هايتان آن را از هم گسستيد...
...و تكه تكه كرديد...
تكه هايم را جمع مي كنيد...!