امروز صبح وقتي از خواب بلند شدم، اينقدر گلوم درد ميكرد، كه ترجيح دادم چندتا قرص سرماخوردگي بخورم و به جاي شركت، دوباره راهي رختخواب بشم.
يك جورايي تقصير خودم بود. اين چند روز خيلي بيش از اندازه اين ور اون ور رفتم. و اين هم نتيجهاش بود.
تبريك تولد به دوستان مختلف، دعوت براي جلسات مختلف در طيفهاي مختلف، ديدار از دوستان با عقايد مختلف. خلاصه همه و همه توي همين چند روز.
فكر نميكنم تو عمرم اينقدر پشت سر هم جايي دعوت بوده باشم. و چيزي خورده باشم. تازه شانس آوردم كه حداقل 2 تا از برنامههام به هم خورد.
...
...
خلاصه همه اين اتفاقات باعث شد كه از صبح تا ظهر بخوابم، بعداز ظهر هم تا همين 1-2 ساعت پيش بشينم يك دل سير كتاب بخونم. اميدوارم كه فردا حالم بهتر بشه، بتونم برم سركار، كلي كار دارم كه بايد انجام بدم. :)
شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر