5 شنبه رو به آرومی میگذرونم، سعی میکنم که خیلی به انتخابات فکر نکنم.
میبینم که همه چطور بحث میکنند.
جمعه
با اینکه شب دیر خوابیدم، صبح زود از خواب بیدار میشم، داییم صبح زود میره برای رای دادن، میگه همه جا شلوغ هست.
ما هم ساعت 1:30 میریم که مثلا خلوت باشه. ولی مجبور میشیم نیم ساعت تو آفتاب بایستیم. تا نوبتمون بشه. تقریبا همه مشخصه که به کی میخوان رای بدن.
ساعت 18 میرم دیدن یکی از دوستام، تقریبا 2-3 ساعتی در مورد انتخابات صحبت میکنیم. نظرمون این هست که با اینکه مردم خیلی در انتخابات شرکت کردند، ولی انتخابات رو به مرحله دوم خواهند رساند.
شب حدود ساعت 9- 10 توی خیابان هستم و برای خودم میگردم. مردم زیر باران بهاری توی صف ایستادهاند تا رای خودشون رو بدهند.
بارانی که گاه خیلی شدید میشه.
توی دلم میگم: "باران آمد!"
جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر