نميدونم شما به سينما علاقه داريد يا نه؟!
امسال يك كارتون به نام پرسيوليس توي بخش مسابقات كن مقام آورد. راستش من خيلي چيزي در موردش نشنيده بودم، يكم هم گوشم رو تيز كردم بلكه يك چيزي در موردش بشنوم، ولي خب خبري نشنيدم. بيخيالش شده بودم كه يك دفعه ديشب خانه يكي از دوستام دعوت بودم. او قسمتهايي از اين كارتون رو پيدا كرده بود. و برام گذاشت.
من كه از اون قسمتش خوشم اومد.(حدود 3 دقيقه از كل كارتون رو ديدم.) فكر ميكنم كسايي كه متولد سالهاي 1345 تا 1355 باشند بيشتر ميتونند با اين كارتون ارتباط برقرار كند و
حسش كنند. البته تا آدم اين كارتون رو به صورت كامل نبينه نميتونه در موردش اظهار نظر قطعي بكنه.
اين كارتون از روي يك سري كتاب به همين نام ساخته شده كه اصل كتاب ها به زبان فرانسه هست، ولي ظاهرا به زبان انگليسي هم اين كتابها چاپ شده و يك قسمتهايي از اون رو ميشه توي آمازون خواند. دنبال كتابش يكم گشتم ولي همه كتايهايي كه تا به حال پيدا كردم به زبان فرانسه هست. و من يك كلمه هم از كتاب نفهميدم. از اونجا كه كتابها به صورت كميك استريپ هست، مثل اين آدمهاي بيسواد نشستم يكم عكس هاش رو نگاه كردم. :) البته اضافه كنم كه اين چند صفحه كه عكسهاش رو ديدم، نفهميدم كه ربطش به پرسپوليس چي هست؟!
تازگي برام هيچ چيز سختتر از خريد هديه تولد نيست. بعضي وقتها خيلي سخت گيري ميكنم. و اين سخت گيري خيلي نتيجه مثبتي هم نداره!
5 شنبه شب، با دوستان دور هم جمع شده بوديم و ساعتي با هم گپ زديم. زودتر از اوني كه فكر ميكردم همه بسمت خونههامون راه افتاديم. جمعه شب هم تولد يكي ديگه از دوستام بود. از توي هفته به اونها گفته بودم كه 5 شنبه شب نميتونم بيام و من جمعه ميآم ديدنتون. اونها برداشته بودند 2 تا تولد گرفته بودند، يكسري 5 شنبه شب اومده بودند يكسري هم جمعه شب. خلاصه ما هم جز كسايي بوديم كه جمعه شب رفتيم و يكم هم دير رسيديم. خيلي خوب بود. آخرش هم يكي از بچهها كه دفعه اولي بود كه ميديدمش شروع به خوندن آواز كرد. با اينكه خيلي متوجه نميشدم كه چي ميگه ولي لحنش جوري بود كه بر تمام وجودمون تاثير ميگذاشت. خلاصه خيلي حال داد.
توي هفتهاش با منصور رفتيم كارتينگ، خيلي وقت بود كه نرفته بوديم. به من كه چسبيد، ولي منصور يكم مشكل داشت كارتش يكم ريپ ميزد. 2 دور سوار شديم. هر 2 دور از همه جلو زدم. از بعضي ها هم يك دور بيشتر، يك حسي توي وجودم هست كه اينجور وقتها خودش رو خوب نشون ميده :)
هر وقت كه ياد اولين جلسهاي كه سوار كارت شدم، ميافتم به شدت ناراحتم، به وضع خيلي بدي از همه عقب افتادم. دوست دارم كه بازم با اون 2 تا دختر و يك پسر همگروه بشم تا نشونشون بدم كه اوضاع چقدر عوض شده.
جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
پيشنهاد مي كنم هيچ وقت بي خيال چيزي نشيد. حتماً درباره كارتون ضد ايراني پرسپوليس و سابقه كارگردانش مطالعه داشته باشيدو نظرتون رو بنويسيد.
دوباره بتون سر مي زنم تا ببينم نظرتون چيه...
(حامد حيدري)
ارسال یک نظر