جمعه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۱

به بهانه اين كتابي كه بچه‌ها دارند تهيه مي‌كنند. مجبور شدم يكبار از اول كل وبلاگم را بخونم.
اين مطلب پيدا كردن چقدر سخت بود. بايد يك مطلبي پيدا مي‌كردم كه خوب باشه، سياسي نباشه، به هيچ كس برنخوره و كوتاه هم باشه. خلاصه سر اين كار كلي عذاب كشيدم.

البته اين كار يك فايده هم داشت. مجبور شدم خودم، خودم را ارزيابي كنم.
به نظرم تازگي نوشته‌هام خيلي عادي شده، بيشتر هم به خاطر اين هست كه ديگه وقت نمي‌كنم مثل قبل كتاب بخونم. و مطالعه من كلي پايين اومده.
كلي به اونها كه وقت دارند و كتاب مي‌خوانند حسوديم مي‌شه.
به نظرم يك مدت بايد اينجا كمتر بنويسم. و به جاش برم كتاب بخونم. و تازه بعدش بشينم در موردشون فكر كنم.

هیچ نظری موجود نیست: