امشب بعد از صحبتي كه با سحر كردم، اومدم خونه و ديدم جلو همه لينكهاي منم تيك خورده، يكم ور رفتم، متوجه نشدم براي چي اينجوري شده، پيش خودم گفتم، تا اينجا كه اومدم يك دستي به لينكهام بكشم و يكم مرتبشون كنم. :)
حالا كسي اينجا ميدونه چرا اكثر وبلاگها اين بلا سرشون اومده، ولي براي بعضي ها درست داره نمايش ميده؟!
اين ماه رمضان هم داره تمام ميشه.
امسال وقتي سحرها بلند ميشدم، همش از خودم ميپرسيدم آيا سال ديگه هم، براي سحري از خواب بيدار خواهم شد؟! :)
ماه رمضان را دوست دارم، و از بچهگي، هميشه خاطرات خوبي از اين ماه داشتم.
درسته كه بعضي از سحرها چشمهام باز نميشده و با چشم بسته سحري خوردم، و صبحش هر چي فكر كردم يادم نيومده كه سحري چي خوردم و ...
ديروز بعد از مدتها وارد يك مرحله جديد شدم، دلم لرزيد. ...
یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر