اتفاقات روزانه
هفته نسبتا خوب و آرومي بود.
به 2-3 تا سفر دعوت شدم، گر چه فعلا قصد رفتن به هيچكدوم رو ندارم.
بازم عمو شدم. دوشنبه رفتم خونه فرزان. يك بچه كوچولو كوچولو. بنا تقريبا 1-2 ساعتي بغل من بود. تو اين فاصله باباش آشپزي ميكرد. مامانش هم فرصت پيدا كرد، كه يكم ميوه بخوره و خستگي در كنه. :)
فعلا كه رابطهاش خيلي خوب بود. با من اصلا غريبي نكرد. :) پريسا از الان براش يك اتاق پر از اسباب بازي آماده كرده. در حالي كه بنا بغلم بود، از اتاقش ديدن كردم. :)
امروز جلسه دفاع دكتري دوستم بود، با نمره 19.5 قبول شد. خيلي خوشحال بودم. :)
پنجشنبه هم بعد از مدتها، با يكي از بچهها رفتم كوه، و جاي بعضيها رو حسابي خالي كرديم و ذرت خورديم. (كلي يادت كرديم. :) )
ديروز با اينكه قرار بود نظارت كسي كه گل درست ميكنه رو بكنم، ولي كارم رسيد به چيدن و آمادهكردن سفره عقد پسر داييجان. از اينكه محل دقيق سفره كجا باشه، جهتش به كدوم سمت باشه، چيدن آينه و شمعدان، تا برق كشي و سيمكشي چراغهاي سفره عقد. خلاصه تو اين زمينه هم دارم تجربه پيدا ميكنم. :)
یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر