یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۱

الان چند روزه كه مي‌خوام بنويسم وقت نمي‌كنم.
مثلا خيلي دوست دارم جريان سفر 1 روزه ام را بنويسم،‌
با اين كه كمتر از 24 ساعت طول كشيد ، ولي ‌كلي اتفاق خوب و بد برام افتاد. و كلي تجربه جديد بدست آوردم.
از روشن كردن ذغال و سياه شدن و ‌كباب كردن مرغ روي ذغال گرفته، تا نيش خوردن خانم دوستم توسط عقرب،‌و رسوندن اون به درمانگاه و بيمارستان و ...
دعا كنيد 1 كم كارم سبك بشه، يكم بتونم بنويسم.

راستي كسي از هليا خبري نداره؟
بالاخره از بيمارستان مرخص شد يا نه؟!
اميدوارم كه زودتر شفا پيدا بكنه.

هیچ نظری موجود نیست: