شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۴

انجمن شاعران مرده

انجمن شاعران مرده :)
امشب شبكه 3، در برنامه 100 فيلمش، فيلم انجمن شاعران مرده رو پخش كرد. اينقدر از اين فيلم تعريف كردم، كه بابا و مامانم هم كنجكاو شدند كه ببينند اين فيلم چي داره كه بچه‌اشون اين‌قدر از اون تعريف مي‌كنه. خلاصه تا ساعت 12:30 شب داشتند فيلم نگاه مي‌كردند. :)

بعد از 2 باري كه براي شام خونه دوستم نموندم، با دوست جون كوچلوم دعوام شد. دفعه آخري كه گفتم براي شام نمي‌مونم، اينقدر از دستم ناراحت بود كه به من گفت: ديگه اصلا خونه ما نيا. الان 2-3 هفته‌اي هست كه پيش‌‌اش نرفتم، با اينكه تولدش هم همين روزها بود، ولي هنوز ديدنش نرفتم. (شايد تو اين هفته برم ديدنش :)‌ )

خيلي دوست داشتم، كنسرت شجريان براي بم رو برم، ولي به هر طريق اون موقع جور نشد.
اين بار بعد اينكه از تماشاي اين كنسرت كاملا نا‌اميد شدم و فهميدم كه بليطهاي روزهايي كه كنسرت تمديد شده‌هم فروش رفته، و ديگه هيچ اميدي نيست كه بليط پيدا كنم. يك دفعه يكي از دوستام، من رو براي دوشنبه شب مهمون كرد. :)
البته از اونجا كه تك خوري مي‌كردم، در تمام مدت عذاب وجدان داشتم. دوست داشتم ديگراني هم كنارم مي‌بودند تا در كنار يكديگر از اون نغمه‌ها لذت ببريم. :)
كنسرت اونشب بي‌نظير بود. :) (اشكهاي دختري كه گريه مي‌كرد و بين برنامه دوست داشت بره استاد رو ببينه، يا اونها كه اواخر برنامه همه نزديك سن نشستند تا به محض اينكه برنامه تمام شد بروند نزديك استاد، بلكه استاد نگاهي هم به اونها بكنند و نغمه مرغ سحر ... همه و همه لحظاتي بودند كه حالا حالا در ذهنم جا خواهند داشت.

خودم كم مي‌نويسم، از بر و بچه‌ها هم كمتر خبر دارم. دلم براي ديدن خيلي‌ها تنگ شده، دلم حتي براي ديدني‌ها كه اين اواخر لجم رو در آورده بود هم تنگ شده. آرزو مي‌كنم كه همه سالم و سلامت باشند با لبها و صورتهايي خندان. :)

پ.ن.
1- امشب باران آمد. اين باران، مي‌تونه نويد بخش اين موضوع باشه كه بعد از حدود 10 روز، آسمان آبي رو ببينيم. :)
2- ايمان رو بعد از 7-8 ماه ديدم، در جا و وضعيتي كه اصلا انتظارش رو نداشتم. ...